Thursday, January 13, 2005



دختر کوچولو نصف موز تو یه دست رو به من میکنه و میگه: بخور مانی... این موزه. با چشمهای خواب آلود (ساعت 5 صبح) بهش نگاه می کنم و میگم نه عزیزم، مانی الان چیزی نمی تونه بخوره. با اصرار میگه بخوررر. میگم نه دخترکوچولو مانی نمی خواد... لب ور میچینه