Tuesday, November 23, 2004

تلفن زنگ زد دیدم روش نوشته خارج از مرکز ( هنوز توی دلم می خواد وقتی تلفن اینو می نویسه ...صدای آرامش بخش مامان توی گوشی پخش بشه) صدای زنگ
دیگه ای اما توی صدا پیچید و دکمه را فشار دادم تا خط عوض بشه. دکتر نرولوژیست بود و گفت عکس سه بعدی (ام.آر.آی) که یکشنبه گرفته بودم چیزی نشون نمی ده
و باید دوباره برم که ببینند درد شدید توی دست چپم و شانه و گردن در اثر چی می تونه باشه. تلفن که تموم شد... صدای مهربون برادرم اونور خط گفت: دختر کجا رفتی؟
بسته رسید؟ میگم نه عزیز دلم... بهشون زنگ زدم گفتن دوباره می فرستن! همزمان ... پشت در چشمم به یک کارتن افتاد. گفتم آمده! بازش که می کنم... توی یه سبد زرشکی پر از
لذتهای کوچک زندگی
به تعداد زیاد نشستن و چشمک می زنند. کارت رو می خونم...
می بینم... اسم زنی اما جا مانده میان
اسم- نوشته ها... دلم برایت چه تنگ است