Monday, December 05, 2005



..تو آمریکا یه یک اصطلاحی هست که میگه ماندی مورنینگ کوارتر- بک ...چون یکشنبه شبها اینجا در چند کانال تلوزیونی فوتبال آمریکایی/راگبی داره و خیلی هم پر طرفدارن... فردا صبحش/روز دوشنبه تو یه سری برنامه های رادیویی راجع به این می شینن صحبت می کنن که اگه اونا بودن چی به مربی تیم میگفتن و راهنمایی می کردن که تیم فلان بهتر بازی می کرد/می برد... حالا صبح دوشنبه کوارتر بک خونه شیما!


پ: در حال ریش زدن/ شیما در حال لباس پوشوندن و کلنجار رفتن با دختر کوچولو که چون تو برف و سرما نمی شه با دامن بره مدرسه... حالا رضایت بده و پاهاش رو بکنه تو شلوارش!

من: پ؟ دیشب ازم یک سوالی کردن که یادم نمی یاد چی بود! اما جوابم رو یادمه... که گفتم...
شاعرای کشورهای آزاد از عشق و زندگی می نویسن و شاعران ایرانی همدوره من... متاسفانه از مرگ و فلاکت. چی فکر می کنی؟

پ: به نظرم درست گفتی. خیلی دوست دارم.
دختر کوچولو: من رو چی؟ من رو دوست نداره بابا!
پ: بابا جون من که هم دوست دارم هم عاشقتم...
دختر کوچولو: نه. ولی شما فقط به مانی گفتی دوسش داری.
پ: بیا بوست کنم.
دختر کوچولو در حال جهیدن... من: بچه بیا حالا این شلوارتو اول بپوش... مواظب باش نیافتی... مگه خرگوش شدی... می پری!
دختر کوچولو: مانی من بانی می خوام.
من: من نمی فهمم چی می گی. باید فارسی بگی تا مانی بفهمه.
پ: بگو خرگوش می خوام.
دختر کوچولو: من خرگوش می خوام.
من: الان زمستونه خرگوشها خوابن باید صبر کنی تا بهار که خرگوشها از تو لونه اشون دربیان... یادته پدر که اینجا بود دو تا خرگوش تو باغچه پدر می رفتن؟
دختر کوچولو: حالا که برف اومده... چرا پدر نمی یاد. پدر گفت برام اسکی می خره می بره بهم اسکی یاد بده. مانی میای به پدر تلفن کنی؟ من دلم برا پدر خیلی تنگ شده. الان خیلی برف اومده که بگیم برف اومده پدر بیاد.
-------
دیشب ... توی راه... ان-پی-آر راجع به آلن کوشان که از مادر یهودی کرد ایرانی و پدر مسلمان آذری ایرانی به دنیا آمده صحبت می کرد. موزیکش رو هم که مدتهاست مریدم.