بی نام
شب که می خوابم از شعر بیدار می شوم
می خواهم بنویسم. می گویم: نه.
نه. دیگر شعر نمی نویسم. شعری که اسم تو در آن پر نباشد
پالتوی کارمندیست در اداره دارایی
که همیشه آویزان است
ارباب رجوع سراغ که می گیرد
پالتو را نشان می دهند: هست.
و من می گویم: الان که زمستان نیست.
شیما کلباسی