Monday, June 06, 2005


جلوی باجه اسم نویسی دانشگاه ایستادم. با خستگی به مرد گفتم: به کپی مدارکم احتیاج دارم. گفت: من کپی مدارکت را به تو نمی دهم. با بی حوصلگی و یک جور لجاجت گفتم: پس لطفا روی کاغذ بنویس که نمی توانی کپی مدارکم را بدهی. با عصبانیت گفت: نه! گفتم: اسمت؟ گفت: گری (البته کمی هم گر بود!) گفتم: بنویس. گفت: نه! گفتم: باشد! به قسمت دیگری مراجعه کردم. زنی که مسیول آن قسمت بود... کمی من و من کرد و پرسید چرا تو را اینجا فرستاده اند؟ شانه هایم را بالا انداختم. با خوش نیتی گفت: مدارکت در دفتر گری است... از کارش سر در نمیارم... میروم ببینم می توانم پرونه ات را پیدا کنم. چند دقیقه گذشت که در باز شد و زن با پرونده تحصیلی ام بازگشت. یک کپی که از مدارکم گرفتم، اسم فامیل گری را پرسیدم تا با یک نوشته کتبی مطمین بشوم افراد دیگری که مثل من مدارکشان را گم کرده اند با پاسخ غیر منطقی و خلاف قانون مواجه نمی شوند. هرچه باشد اینجا دانشگاهی نیست که استادش جناب دکتر مصطفی معین باشد که برای مرعوب کردن دانشجویان با کلت به سر کلاس برود!